نبینم سکوتت را رفیق ... نبینم نیامدنت را ... گفته بودم که سینوسی ها منطق نمی فهمند ... نبینم از خواندن حرفهایم دلت بگیرد ... فریاد باش و فوران کن ... وقتی فوران می کنی باران احساس بی دریغ بر همه جا می بارد ... شوره زار و گلزار فرقی برایش ندارد ... اما هستند احساس های هم جنسی که دست در گردن هم بر کویر تشنه ای می بارند که قدرشان را بداند... پس نگران هرز رفتنش نباش ..
نه ... دو دل نیستم ... به طفلکم بگو آرام باشد .. بگو دوستتش دارم وقتی تو هم می توانی سینوسی هایت را بنویسی ... وقتی تو هم می توانی شخصیت سینوسی ات را ظاهر کنی ... وقتی تو هم نسبت به این دیار احساس مالکیت می کنی ... این ... یعنی اینجا اختصاصی به من ندارد .. خوشحالم همسفر ... دارم می چشم تمامی حلاوت را... دو دل نیستم .. بمان طفلکم ... اگر هر روز هم ننویسمت .. هر روز ولی می خوانمت
|